از روابط عمومی موزه سینما، جابر قاسمعلی با بیان اینکه همه راهها به فیلمنامه ختم میشود، گفت: یک فیلسوف یونانی جملهای دارد که میگوید هر کسی که میخواهد فیلسوفی کند، باید فیلسوفی کند، اما کسی که نمیخواهد فیلسوفی کند نیز باید فیلسوفی کند. به عبارت دیگر اگر بخواهید فلسفه را رد کنید، باز هم باید بدانید فلسفه چیست تا بتوانید آن نقد کنید. این فرضیه در سینما هم وجود دارد؛ کسی که میخواهد فیلمنامه نویسی کند، باید فیلمنامه نویسی یاد بگیرد، اما کسی که قصد ندارد فیلمنامه نویس شود، به عنوان مثال تمایل دارد بازیگر، تهیه کننده یا کارگردان شود نیز باید فیلمنامه نویسی بداند.
وی ادامه داد: یک بازیگر باید فیلمنامه را بشناسد تا بتواند نقش را تحلیل کند، یک کارگردان باید به قواعد و اصول فیلمنامه آشنا باشد تا بتواند آن را آنالیز کند و ساختار روایی، لحن، ریتم و میزانسن آن را کشف کند تا بتواند آن را دکوپاژ کند. تهیه کننده فیلم نیز باید با فیلمنامه آشنا باشد تا بتواند یک گروه حرفهای برای ساخت فیلم دستچین کند.
وی پس از بررسی ایده و پیشفرض فیلم «آژانس شیشهای» گفت: ایده یک خطی آژانس به روشنی امری غیرممکن را به یک فعل ممکن بدل میکند. حاج کاظم که یک رزمنده سابق است، علیرغم اعتقادش به ارزشهای انقلابی، برای نجات همرزم قدیمیاش دست به گروگانگیری که یک کار غیرقانونی و امنیتی است، میزند.
قاسمعلی افزود: اساسا طراحی پیشفرض در فیلمنامه موجب میشود که نویسنده بتواند ایده خود را به درستی گسترش بدهد. به عبارت دیگر، پیشفرض در داستان همچون چتری بر فراز ایده سایه میافکند تا مانع از انحراف ایده به مسیرهای ناخواسته شود. پیشفرض همچون یک عنصر معنایی در زیر متن داستان حضور دارد (و اگرچه توسط مخاطب کشف و بازشناسی میشود)، اما عملا مانند یک چراغ راهنما برای نویسنده عمل میکند تا معنایی که نویسنده برای داستان خود در نظر گرفته، در لابلای مناسبات داستانی و کشمکش بین شخصیتها به شکل عینی گسترش پیدا کند.
قاسمعلی با بررسی رابطه حاج کاظم و دوستاش عباس در فیلم آژانس شیشهای ادامه داد: پیشفرض این فیلم درباره رفاقت است. اینکه کسی زندگی خود را به خاطر یک دوست به خطر اندازد و برایش فداکاری کند.
قاسمعلی پس از اشارهای کوتاه به ویژگی فیلمنامههای سه پردهای و نقاط عطف داستانی گفت: به طور معمول و با تایم یک فیلم صد دقیقهای، پردهی اول حدودا دقیقه ۲۰ تمام میشود. سپس عطف یک رخ میدهد تا فیلمنامه در پرده دوم ادامه پیدا کند. اما کسانی بوده اند که این قاعده را در هم شکستهاند. یکی از آنها بیلی وایلدر است که در فیلم آپارتمان عطف یک را دقیقه پنجاه فیلم قرار میدهد. اوست که این شجاعت را دارد که مخاطب را ۵۰ دقیقه سرگرم کند بی آنکه مخاطب خسته شود و ارتباط با فیلم را از دست بدهد.
وی ادامه داد: در سینمای ایران هم گاه پیش آمده که نویسنده در چهارچوب ساختار سه پردهای، نوآوری کند. اصغر فرهادی در فیلم «درباره الی» چنین کرد است. او نقطه عطف اول را به دقیقه ۳۰ کشانده؛ جایی که الی در دریا غرق میشود، اما نکته مهم این است که طی این سی دقیقه تماشاگر نه تنها ارتباط خود را با فیلم از دست نمیدهد بلکه به شدت درگیر مناسبات بین شخصیتها میشود.
قاسمعلی با بیان اینکه سینما همچنان نیاز به فیلمنامه داستانگو و سه پردهای دارد، بیان داشت: برخیها تصور میکنند فیلمنامه سه پردهای کهنه و قدیمی شده است و دیگر پاسخگوی نیاز سینما دوستان نیست این نگاه اشتباه است. همچنان شاهکارهایی در سینمای داستانی وجود دارد که پس از گذر سالها نه تنها دیدنی هستند بلکه بسیاری از فیلمسازان آنها را بازسازی میکنند. من معتقدم کسانی که میخواهند ساختار شکنی کنند، بهتر است چند فیلمنامه سه پردهای بنویسند و پس از تجربه اصولی در این زمینه به نگارش انواع دیگر فیلمنامه روی بیاورند. درست مثل کاری که نیما یوشیج در شعر و ادبیات معاصر انجام داد. او ابتدا به وزن و بحور عروضی و قالبهای کهن شعر تسلط پیدا کرد، سپس قاعدهها را در هم شکست و شعر نیمایی را خلق کرد.